پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

خاطرات من و مامان جون

تولد کوچولو

فرشته خوشکل من   میلاد تو شیرین ترین بهانه ایست ،که می توان با آن بهرنجهای زندگی هم دل بست ودر میان این روزهای شتابزده عاشقانه تر زیست میلاد تو معراج دستهای من است که عاشقانه تولدت رو شکر می گویم   دفتر اینجا مدتها بود که داشت خاک می خورد،اتفاقات زیادی تو این مدت افتاد که واقعا مامان نمی تونست بیاد بنویسه مسافرت ما خاطره خوبی برات نداشت،افتادنت تو زغال عذاب کشیدن تو وگریه های مامان،خیلی روزهای بدی بود،فقط روزی هزار بارخدا رو شکر می کنم که با صورت تو اتیش نیفتادی هنوز لکه های سوختگی خوب نشده،اگر چه خیلی بهتر شده،اما قلب مامانت با هر جیغ تو وهر تیکه از سوختگی تو کنده شده شاید بگی من مامان خوبی نبودم اما عزیز دل ماما...
9 شهريور 1392
1